10 اسلاید صحیح/غلط توسط: najmeh انتشار: 3 سال پیش 186 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
سلام بازم من اره همون دختری عستم که میخواین بزنینش زمین اما باز پا میشه بریم سراغ داستان فالو کنید
اول بالا را بخون داشتم تو خیابان راه میرفتم که ابر بالاسرم شروع به باریدن کرد اییی به خشکی شانس چتر ندارم دویدم تا خودم را به خونه کوجیکی که داشتم برسونم لباسم را عوض کردم و نودل فوری درست کردمو خوردم و رو تختم ولو شدم که یک دفعه
گوشیم زنگ خورد یونا بود بهترین دوستم اونم مثل من پدر و مادر نداشت +سلام یونا _ سلام ات کار پیدا کردی ؟ + نه _ ببین سر کار من به نیرو نیاز دارن میخوایی بهشون بگم به عنوان خدمتکار + اره حتما ممنون _ خواهش موقعیتش را برات میفرستم فردا ساعت ۱۰ برو + باش و بعد قطع کردیم از خوشحالی نمیدونستم چی کار کنم که کم کم به خداب فرو رفتم
گوشیم زنگ خورد یونا بود بهترین دوستم اونم مثل من پدر و مادر نداشت +سلام یونا _ سلام ات کار پیدا کردی ؟ + نه _ ببین سر کار من به نیرو نیاز دارن میخوایی بهشون بگم به عنوان خدمتکار + اره حتما ممنون _ خواهش موقعیتش را برات میفرستم فردا ساعت ۱۰ برو + باش و بعد قطع کردیم از خوشحالی نمیدونستم چی کار کنم که کم کم به خداب فرو رفتم
صبح شد از تختم پا شدم لباس آستین بلند و شلوار جینم را پوشیدم موهام را شونه کردم و بستم چون خیلی ها نیگفتن بدون آرایش خدشگلی و چشم های آبی رنگت بهتر دیدع میشه واسه همین نکردم رفتم بیرون و ماشین گرفتم و به همون جایی که یونا گفته بود رفتم
از پشت پنجره بیرون را نگاه کردم پاییز بود و بارون پاییزی شروع به باریدن کرد هییی انگار آسمون هم مثل من آب و هوایی دل من را داره از ۱۵ سالگی پدر و مادرم را از دست دادم که الان که ۲۰ سالمه جلویی یک خونه ملشین وایستاد و ازش پیاده شدم واووو عجب خونه ای خیلی بزرگ بود با در های مشکی
رفتم جلو در یک آقای که یهش میخورد سنی ۴۰ باشه را دیدم . _ سلام ببخشید واسه کار اومدم + بلع بفرمایید رفتیم داخل واووووو عجب خونه ای بود خونه که نیود قصر بود وارد خونه شدیم که یک دفعه یک پسری که انگار هم سن خودم بود جلومون سبز شد که با دیدن من چشماششش از تعجی داشت در میومد وا این چشه + سلام اقای پارک _ سلام اقای لی ایشون کی هستن + واسه کار اومدن _ خودم میبرمشون پیش رئیس + چشم همراه اون پسره رفتم و به سمت دفتر مدیر حرکت کردیم وارد اتاق شدیم
که صدایی سکوت بین ما سه نفر را شکست _ سلام چی شده جیمین ؟ + ایشون خدمتکار جدید هستن _ ما بع خدمتکار نیاز نداریم (چی شده ؟ 😅) + چرا اریم پدربزرگت نیاز داره _ باشه اما این نه نمیخوامش وا مگه اسباب بازیه + جانگ کوککککک _ اوک باش و بعد اون پسره که انگار اسمش حیمینه رو کرد به من و + پرونده ات را بده بهش دادم _ اگه کار دیگه ای نداریداز اتاقم برید بیرون از اتاقش بیرون رفتیم و حلوی در همون اتاق وایسادیم که یک خانم میانسال به ما محلق شد جیمین( خانم کیم ایشون خدمتکار جدید هست برای اقای جئون لطفا راهنمایشون کنید ) خانم کیم ( بله ) که دنبال اون خانمه راه افتادم _ اسمت و چن سالته + پارک ات هستم و ۲۰ سالمه _ پس جونیی بیا اینم اتاقت
وارد اتاق شدیم اتاق خوبی بود تخت و کمد و یع دستشویی و حموم میشود توش زندگی کرد _ بیا اینم لباس خدمتکاریت رفت بیرون تا من لباسم را ببوشم موشیدنش حالا خودتون یکی تصور کنید دیگه 😅 از اتاق بیرون رفتم _ وسایلات را میارن نگران نباش + چشم
_خاب تو مسئول رسیدگی به مدر بزرگ رئیس عستی اون فلجه و قرص هاش را به موقع بده وارد یه اتاق شدیم یه پیرمرد پیر روی صندلی نشسته بود اخخیییی گناه داشت روی صندلی ویلچر خانم کیم ( آخیییی پیر مرد بیچاره این عمارت چی ها که به خودش ندیده حدو ۱۵ سال که اینجا کار میکنم ) ات ( مگه چی ها به خودش دیده ؟) خانم کیم ( تو اینجا فقط خدمتکاری به کارات برس ) و رفت راست میگه نباید فضولی کنم
بعش نگاه کردم گناه داشت دلم برلش سوخت یک جدول قرص کنار میزش بود خاب طبق این الان باید اینا را بهش بدم قرص ها را بهش دادم گه بهم نگاه کرد بهم به صورت دقیق نگاه کرد و سعی میکرد یه چیزی بگه هنش لباش را تکون میداد و من سعی میکرد بفهم چی میخواد بگه اما بی فایده بود که یک خدمتکار اومد + سلام گقتم ناهار اماده هست اقای جئون را بیارید پایین _ باش اوردمش
همینجوری داشتم نگاه میکردم که چشماش را بیشتر باز کرد انگار میخواست چیزی بگه که یک خدمتکار اومد خدمتکار ( بهتر بیاریش واسه شام ) ات ( باش راستی تو یونا را میشناسی اینجا کار میکنه ) خدمتکار ( یونا اره امروز مرخصی گرفت و با عجله رفت برای مادربزرگش مشکل پیش اومده بود ) اما چرا به من نگفت بچه ها ببینید من پارت های ۱ و ۲ را اون موقع تو ذهنم نوشتم اما از ۳ همش درسته ببخشید اگه گفته ها جا موند بعد کارم حتما بهش میام میدم از دسته ی ویلجر گرفتم و آقای جئون را بردم پایین داشتن ناهار میخوردن کوک و جیمین هم سر میز بودم آقای جئون را گذاشتم پیش میز و
خاب پارت ۲ و ۳ را هم میزارمم
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
25 لایک
سلام آجی جونم داستانت عالیه😍❤
دوستتتتتتت دارمممممممممممممممم🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩😍😍😍😍😍😍😍😍
عالی بود خسته نباشی💕
ببخشید این روز ها سرم خیلی مشغوله 🤧
عیب نداره آجی تو بهترینی
دنبال شدی:)
تو هم همینطور ممنون
عالی
ممنون قشنگم
افریننننننننن کهههههههه ادامهههههههه میدیییییییییی
فدات کیوتم